سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، او را اینگونه معرفی کرد: احمدی که شادی و خندهاش، غم و غصهاش، اندوه و فرحش، زیبا و دوستداشتنی بود مجاهدی که ایران در نقص عدم وجود و حضورش در غم است. احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع.
۱۹ دی ، سالگرد شهادت سردارِ فاتح خرمشهر است؛ فرماندهای که سردار دلها در وصف شهادتش گفت: «احمد با رفتن خودش، همه ما را آتش زد.» «وقتی احمد در جمع ما بود، تداعی همه زندگیمان را میکرد؛ هر چیزی که در زندگی به آن خوش بودیم. چهره باکری را در احمد میدیدیم، خرازی را در احمد میدیدیم، زین الدین را در احمد میدیدیم، همت را در احمد میدیدیم، خیلی از شهدا را ما در احمد خلاصه میدیدیم...» این، تنها بخشی از خاطرات بیادماندنی سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی در توصیف شخصیت بی نظیر سردار شهید حاج احمد کاظمی است؛ فرمانده ای که از نگاه سردار دلها، خداوند، محور تمامِ پیچ و خم های زندگی اش بود: «وقتی ما بچههای جنگ جلسهای میگرفتیم، اولین موضوعی که احمد بر همه تذکر می داد این بود که آیا این جلسه برای خدا است؟» سردار سلیمانی همچنین در یادداشتی احمدِ دوست داشتنی اش را این گونه به ما و آیندگان معرفی کرد: «احمدی که شادی و خندهاش، غم و غصهاش، اندوه و فرحش، زیبا و دوستداشتنی بود مجاهدی که ایران در نقص عدم وجود و حضورش در غم است. احمد ما و من، احمد همه ایران و همه اسلام و تشیع.» حاج احمد اسوه ای است که نمونه نداشته و ندارد و باز این بیان تکان دهنده حاج قاسم است: «فکر میکنید ما هر ۲۰۰سال یک کسی مثل احمد را میتوانیم داشته باشیم؟ امکان ندارد که شما فکر کنید دانشگاههای ما، دانشکدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یک شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یک بار میآید، او آمد و یک چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت».
زاده ی دیار نون؛ تشنه مبارزه با ظلم و زور
نجف آباد شهر علم و ایثار خوب فرزندش را می شناسد، ستاره ای که سال ۱۳۳۷ بر آسمان این دیار درخشید و چشم و چراغ شهر شد؛ اسطوره ای که از همان کودکی مشق تقوا و درس ایمان را در کلاس عشق به اهل بیت(ع) آموخته بود و جوانی اش هم با موج طوفانی مبارزات انقلاب اسلامی همراه شد و در این مسیر سخت هم اسفندماه سال ۱۳۵۶ طعم زندان و شکنجه را چشید. پس از طلوع انقلاب اسلامی ، اشتیاق وصفناپذیرش به نبرد با کفر و ظلم باز هم ادامه داشت و برای فراگیری آموزشهای چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزان جبهههای جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. او پس از بازگشت به کشور به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
لذت شیرین جهاد و جبهه در بهار جوانی
شهید کاظمی جوانی اش را هم نذر جهاد و جنگ کرد؛ جبهههای نبرد از کردستان تا جای جای جنوب ایران اسلامی شاهد مبارزه سردار با متجاوزان بعثی بود و سمتهایی همچون دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، ۶ سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یک سال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه بیانگر ایستادگی و حضور شبانه روزی این مرد میدان در آوردگاه مبارزه وجهاد بود.
همرزمانش او را می ستودند هم برای شخصیت نظامیِ خاص اش بهویژه در شبهای منتهی به عملیاتکه با ابهت، جدیت و درایت همراه بود و هم برای شخصیت غیرنظامیاش که لبریز از محبت و لطافت و مهربانی بود.
سردار کاظمی یکی از بهترین لشکرهای سپاه را که همان لشکر خط شکن نجف بود تربیت و در آن در حدود ۲۲ عملیات بزرگ شرکت کرد که همه آنها با موفقیت انجام شد.
او فرمانده دوست داشتنی رزمندگان در جبههها بود و حاج قاسم او را ناجی عملیاتهای دفاع مقدس می دانست چرا که با حضور غافلگیرانه اش در بزنگاههای عملیات گاهی سرنوشت آن نبردهای حساس را تغییر میداد.
نخستین فرمانده ای که وارد خرمشهر شد
عملیات بیت المقدس یکی از بزرگترین و راهبردی ترین عملیاتهای دوران جنگ تحمیلی بود که در چهار مرحله آزادسازی خرمشهر را رقم زد، عملیاتی که از دهم اردیبهشت سال ۶۱ آغاز شد و یک ماهی هم طول کشید. اما کلیدیترین نقش سردار کاظمی هم در این عملیات بود ؛ زمانی که او، فرماندهی تیپ نجف اشرف را به عهده داشت و با عبور از رودخانه کارون در نیمههای شب، خود را به جاده
استراتژیک اهواز- خرمشهر رساند ؛ سردار دلها در گفتاری از این عملیات تاریخی گفته است: «احمد میان نیروهای دشمن یک شکاف درست کرد و از همین شکاف باریک وارد شد و در نزدیکی خرمشهر استقرار یافت. سپس از کنار نهر عرایض به طرف خرمشهر پیشروی کرد و شهر را به طور کامل دور زد. اولین فرماندهای که داخل خرمشهر شد و شهر را فتح کرد احمد بود. فاتح خرمشهر به معنای واقعی شهید کاظمی بود»
زمانی هم که سردار غلامعلی رشید با بیسیم با حاج احمد تماس میگیرد، این سردار اسلام عنوان میکند وارد خرمشهر شده و ۶هزار نفر هم اسیر گرفته. باور این موضوع برای سردار رشید سخت است، اینجاست که حاج احمد از پشت بیسیم اعلام میکند که: خداوند خرمشهر را آزاد کرد.
فرمانده ای که تشنه گمنامی بود
سردار کاظمی ۲۹ مرداد ۱۳۸۴ از سوی فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و با کفایت و شجاعتی که از خود نشان داد، رهبر معظم انقلاب، سه مدال فتح به وی اعطا کرد اما با این وجود او مردِ پست و مقام نبود معنویت و ایمان، بی ادعایی و لطافت وجود در گفتار و رفتار و کردار او موج میزد چه در جبههها و چه در دوران پس از جنگ؛ و باز این سردار دلهاست که این بُعد شخصیتی حاج احمد را برای ما روشن کرده است: «سه هزار روز از عمر پر برکت خود را در جنگ سپری کرد. اما شما اگر یک نوار پیدا کردید که احمد کاظمی گفته باشد من فاتح خرمشهر بودهام هرگز پیدا نمیکنید. اگر بخواهید تصویری از احمد در تلویزیون نشان دهید به ندرت فیلمی از او پیدا میکنید. من با احمد دوست صمیمی بودم. اما با این وصف نمیدانستم غیر از قطع انگشت او چهار بار دیگر در جنگ زخمی شده است. هیچ وقت مدعی نبود که در زمان جنگ زخمی شده است. روح لطیفی داشت. روزی که به نیروی هوایی رفته بودم دیدم بیرون پنجره دفتر کارش دانه میپاشید. کبوترها هم میآمدند دانهها را میخوردند. از او پرسیدم چه کار میکنید؟ گفت کبوتران اینجا سهمیه دارند. هر جا بروند دوباره باز میگردند. احمد این کار را با عشق انجام میداد.» شهید کاظمی در دوران پس از جنگ هم مرد میدان بود؛ این را مردم بم خوب به یاد دارند، با وقوع زلزله در آن دیار در سال ۱۳۸۲، حاج احمد بی نام و نشان و متواضع میدان دار اصلی امدادونجات در چهار روز نخست زلزله بم بود. صد ساعت بیداری و خدمت رسانی؛ با آمادهسازی فرودگاه بم، ناوگان نیروی هوایی سپاه را برای نجات مردم بم بسیج کرد. به گونهای که هر ۱۳ دقیقه یک هواپیما و یک هلیکوپتر پرواز میکرد و در مجموع سی هزار مجروح با این ناوگان جابهجا شدند.
و عاقبت با شوق پرواز سوخت
شور و شوق قهرمان روزهای نبرد پس از جنگ هم خاموش نشد؛ این اشتیاق را آنجا میتوان فهمید که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند : «شوق شهادت در دل ایشان شعله میکشید» در روزی که برای فرماندهی زمینی سپاه معرفی شده بود ، از دلتنگی اش برای شهادت گفت و گفت: «من دلم میخواست در سپاه هوایی شهید شوم اما نشد » و با بغض از همرزمانش خواست «دعا کنند در نیروی زمینی شهید شود». شب شهادتش نیز نشستی با کارکنان نیروی زمینی داشت و آنجا از
آرزویش گفت از شهادت؛ و سفارش کرد: «شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی کنیم» و بالاخره نوبت پرواز این دلاورمرد شد، حاج احمد صبح روز نوزدهم دی ماه سال ۱۳۸۴ و سالروز آغاز عملیات کربلای۵، عازم منطقه شمال غرب کشور شد اما حدود ساعت ۱۱:۳۰ همهمه ای در کشور ایجاد شد که خبر از حادثه ای تلخ می داد: «صبح امروز یک فروند هواپیمای نظامی (جت فالکون) حامل سردار شهید حاج احمد کاظمی فرماندهی نیروی زمینی سپاه در حوالی ارومیه، سقوط کرد.» فیلم و صوت آخرین لحظات حیات شهدای نیروی زمینی و هوایی سپاه در این حادثه به یادگار ماند و صدای دلنشین سردار شهید کاظمی: «بسم الله الرحمن الرحیم، حدود یک ساعت و سی دقیقه است رو آسمونیم، موتور نداریم و با سلام و صلوات ان شاء الله می ریم می شینیم ارومیه و ان شاء الله که به خیر بگذره، اشهد أن لا اله الا الله و اشهد أن محمد رسول اله» و در نهایت صدای حاج احمد که با ذکر«یا علی ابن ابی طالب، یا علی ابن ابی طالب، یا حسین» مشتاقانه به دیدار یاران شهیدش پیوست و در شهر شهید باکری پاداش تلاشهای مداوم خویش را از پروردگار گرفت.
او به همراه ۱۱ تن از همرزمانش در ایام عرفه به شهادت رسید و به شهدای عرفه معروف شدند. در لحظه خاکسپاری اش رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: «دو هفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم.» و پایان فراق دو یار قدیمی حاج احمد که رفت، حاج قاسم ماند و دلتنگیهایش، سردار دلها ماند و آرزوی دیرینه اش و دیدار دوباره محبوبش: «از خدا این را میخواهم که هر چه سریعتر مرا به او ملحق کند» و خدا خواسته اش را اجابت کرد و پس از ۱۴ سال، فراق دو رفیق قدیمی به پایان رسید و سردار دلها در آسمانها سردارِ فاتح خرمشهر را دیدار کرد و حالا ماییم و غم این فراق ها و این جدایی ها و یاد این قهرمانان بی ادعا؛
حاج احمدها و حاج قاسم هایی که هستی و وجودشان را در راه آزادگی و مقاومت هدیه دادند تا خورشید انقلاب و نظام اسلامی با پیروی از ولایت فقیه نورانی تر از گذشته بدرخشد و چلچراغی باشد برای ما و آیندگان تا جهادگونه ما هم بی هراس و محکم در طریق انقلاب گام برداریم.
منبع : فارس